RSS

بایگانی برچسب‌ها: اصلاح طلب

پرسش و پاسخ با پتکین آذرمهر: «بهنود دروغگویی راحت طلب است»

گروه جایزه ساندیس زرشک برای دامن زدن به بحث و گفتگو درباره مسائل روز رسانه ای از روزنامه نگاران، دست اندرکاران رسانه و صاحبنظران ذیربط دعوت می کند که در جلسات آنلاین گروه جایزه ساندیس زرشک در فیس بوک شرکت کرده و بصورت زنده به سوالات مخاطبان حول مسائل مطروحه پاسخ دهند. چرا که اعتقاد بر این است که تداوم چنین جلساتی می تواند به بهبود فضای نقد و گفتمان اجتماعی کمک کند.

در همین راستا سومین مهمان جلسه پرسش و پاسخ زنده آنلاین گروه، پتکین آذرمهر، وبلاگ نویس مقیم لندن بود. وی درباره سخنان اخیر مسعود بهنود و یادداشتش که وی را «شعبان بی مخ» نام نهاده است؛ نیز به  پرسشهای اعضای گروه پاسخ گفتد.

وی در این گفتگو ضمن تشریح چگونگی آشنایی خودش با بهنود گفت: «بهنود حتی اصلاح طلب هم نیست او راحت طلب است و مثل آب خوردن دروغ می گوید…من اصلاً این ها را روزنامه نگار حساب نمی کنم. انشاء نوشتن و مصاحبه کردن که روزنامه نگاری نیست».

در اینجا متن کامل  پرسش و پاسخ اعضای گروه با پتکین آذرمهر را می خوانید:

سوال: خوب، برای آغاز این سوال را می پرسم که بسیار ذهن و حتا قلم دیگر منتقدین را مشغول کرده است : جناب بهنود از شما با لفظ «شعبان بی مخ» یاد کرده است.-البته من را ببخشید که تکرار کردم-اما چرا؟ چه چیز سبب به کار بردن این لفظ شده است؟ و جواب شما به این سبک برائت جستن آقای بهنود از نقدهای شما بر ایشان چیست؟ 

پتکین آذرمهر: داستان  به ۶ سال پیش برمی گردد: وقتی که احمدی نژاد برای بار اول کاندیدای ریاست جمهوری شده بود، من به اتفاق چند تن از دوستانم  به مرکز اسلامی انگلیس که در واقع دفتر نمایندگی ولایت فقیه در لندن هست رفته بودیم. در آنجا صندوق رای گذاشته بودند. ما هم قصد تظاهرات نداشتیم .رفته بودیم با مردمی که برای رای دادن رفته بودند صحبت کنیم. واقعا می خواستیم ببینیم چرا مردم می روند که رای بدهند.به هر حال آدم باید نسبت به مردم شناخت پیدا کند، کسانی که می رفتند که رای بدهند چند دسته بودند: یک دسته جیره خوار ها و کارمندهای رژیم بودند که یا با ما حرف نمی زدند یا گاهی هم سعی می کردند دست به یقه هم بشوند.

یک دسته دیگر بیزنس من های ایرانی بودند که با ماشین های لوکس و لباس های دیزاینر می رفتند روسریشان را سرشان می کردند و تا از ساختمان میامدند بیرون روسری هایشان را برمی داشتند؛این ها هم زیاد مایل به صحبت کردن نبودند.  یک دسته هم توهم های عجیب و غریب داشتند،  مثلا یک خانومی بود که آمده بود و می گفت :»من شوهرم با اینها مخالف است پسرم هم با اینها مخالف است ولی آمده ام به امام زمان رای بدهم.» ما هم می گفتیم: «آخر، مادر ،امام زمان که کاندیدا نیست» و او هم می گفت:» من نمی دانم .من همیشه به امام زمان رای می دهم.» یک دسته هم بودند که واهمه های موجه یا ناموجه داشتند. مثلا یک دختر جوانی بود که برای معالجه پزشکی آمده بود و به ما می گفت اگر مهر انتخابات را نگیرد ممکن است ارز پزشکیش قطع بشود.

خلاصه تجربه ی خوبی بود و توانستیم با افکار و روحیه ی مردم بیشتر آشنا بشویم. در همان حال فهمیدیم که یک صندوق رای دیگر هم در یکی از مدارس وابسته به رژیم در آن نزدیکی هست. ما هم سوار ماشین شدیم که به آنجا برویم که یکهو دیدیم بهنود با یک زن لچک به سر دارد به طرف مرکز اسلامی می آید. ماشین را نگه داشتیم و به طرفش رفتیم و سلام کردیم

او هم اول خیلی خوشحال شد که شناخته شده و سلام کرد. از او پرسیدیم:» شما آمده اید رای » دهید؟» او هم گفت: «بله» پرسیدیم:» به کی؟» گفت: «به معین» آن موقع جریان طرح‌رفراندوم بود که بهنود هم یکی از امضا کننده ها بود، -من هم بودم – و این جریان شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود.

اینجا یک بحث دوستانه شروع شد. من پرسیدم که آیا در چهارچوب این سیستم رای دادن فایده ای دارد.او هم گفت:» آره» و مثال آورد که ۸ سال دولت خاتمی طرز فکر مردم را عوض کرده است.  من پرسیدم :»خاتمی طرز فکر مردم را عوض کرد یا پیشرفت تکنولوژی، ماهواره، اینترنت، هیجده تیر؟» تا گفتم هیجده تیر، گفت:» بابا هیجده تیر که تو ایران نبودی من ایران بودم رفتم بین دانشجو ها .سخنرانی کردم.

دوستان من در پاسخ ادعای بهنود در باره 18 تیر گفتند:” آقای بهنود کی شما سخنرانی کردید؟ شما با فائزه هاشمی آمدید و خواستید با بچه ها حرف بزنید که همه شما را هو کردند و شما هم در رفتید”.

بین دانشجوها سخنرانی کرد؟! 

درست می گفت من هیجده تیر ایران نبودم ولی آن دو نفری که با من بودند در جریان هیجده تیر بودند و هر دو دستگیر شده بودند و آنها برگشتند و گفتند:» آقای بهنود کی شما سخنرانی کردید؟ شما با فائزه هاشمی آمدید و خواستید با بچه ها حرف بزنید که همه شما را هو کردند و شما هم در رفتید». اینجا بهنود خیلی یکه خورد و معلوم بود عصبانی شده بود. انتظار نداشت که آن دو نفر از شاهدان عینی آنجا باشند. به هر حال ما هم ماشین را روی خط زرد نگه داشته بودیم و مامور جریمه داشت نزدیک می شد و ما هم مؤدبانه از او خداحافظی کردیم و گفتیم که تا جریمه نشده ایم باید برویم.

از کجا قضیه اینقدر بالا گرفت که بهنودِ نویسنده واژه ای بهتر از «شعبون بی مخ»  برای ابراز این خشم پیدا نکرد؟

یکی از دوستانی که آنروز  با ما بود رفت با صدای آمریکا مصاحبه کرد و در طی مصاحبه اش گفت که بهنود هم آمده بود تا رای بدهد، ما هم شب به خانه آمدیم و دیدیم میبدی با بهنود در صدای آمریکا دارد مناظره  میکند. میبدی برگشت و گفت: » ولی ما شنیده ایم که شما درلندن رفتید و رای داده اید.»  باز بهنود یکه خورد. حتما به خیال خودش فکر کرده بود که من رفتم وگفتم. شروع کرد به قصه گفتن که: «اگر منظورتان آن پسره است که عین شعبان بی مخ می ماند و بازو ها و سینه اش را انداخته بود بیرون و هی به من خائن می گفت و فلان و فلان…» که كاملا کذب محض بود.من زنگ زدم صدای آمریکا گفتم: «من همان شخصی هستم که بهنود می گوید و فکر می کنم که حق داشته باشم جواب بدهم.»  طرف هم پای تلفن یکی بود به اسم آقای اردلان. گفت: «بله بله حتماً تلفن و شماره تان را بدهید . به شما زنگ میزنیم.» که البته هرگز هم زنگ نزدند.

یعنی می فرمایید از آن زمان این کینه آغاز شد و ایشان برداشت ظاهری که از شما داشت را اینگونه ابراز کرد؟

روز بعدش بهنود در وبلاگش باز به من شعبان بی مخ گفت و نوشت: «در ضمن چون این طرف فرد شناخته شده ای درلندن است و پلیس هم می شناسدش، تا پلیس را دید فرار کرد «. در حالی که نه من فرار کردم نه پلیسی در کار بود، نه پلیس دنبال من است، مامور جریمه بود و ما هم برای اینکه ماشین جریمه نشود از او خداحافظی کردیم تا  دنبال بقیه کارمان برویم.

روز بعدش هم بهنود دوباره در بلاگش در مورد این موضوع نوشت و ایندفعه از شعبان بی مخ معذرت خواست که به من شعبان بی مخ گفته، در واقع من از نزدیک و به وضوح‌ دیدم که این مرد چقدر راحت دروغ‌ میگوید. دوستانی دارم که با او در زندان بودند ، مثل مهران میرعبدالباقی از بچه های حزب ملت و برایم تعریف میکنند که هر کسی می رفت سلول بهنود صبح بعدش همه اش خمیازه می کشید چون «شازده » همه اش برایشان قصه تعریف می کرد. من چند بار هم سعی کردم در وبلاگ بهنود کامنت بگذارم ولی هیچکدام را چاپ نکرد. یک مقاله نوشتم با این تیتر: «وقتی روشنفکر ما دروغ‌می گوید» و جریان را در آن شرح‌ دادم در همان سایت رفراندم ولی بعداً بهنود با محمد منظرپور که سایت را اداره می کرد یک معامله ای کرد و منظرپور مقاله را پایین آورد. این بود جریان این شعبان بی مخ گفتن بهنود. البته بعداً لقبمان در لندن شد » شعبان بامخ».

منظور محمد منظرپور بی بی سی است؟

بله دقیقا همان منظرپور.

محمد منظرپور که آن وقت در استخدام بی بی سی بود.

آن موقع هم در بی بی سی کار می کرد ولی لندن بود.

ایشان در آن زمان در بی بی سی بودند وسایت رفراندم خواهان را هم اداره می کردند؟!

بله، فکر کنم بهنود هم روی همین موضوع مجبورش کرد که مقاله ی من را  پایین بکشد، خوب من خودم از نزدیک شاهد این بودم.

 در همین قبل از انتخابات ریاست جمهوری پیش هم بهنود در یک میتینگی که من هم آنجا بودم به این پرسش که «اگر رژیم تقلب کند چه؟» جواب داد: «رژیم تقلب نمیکند و تا حالا هم تقلب نکرده».

آقای بهنود در بسیاری از رسانه های فارسی دارای تریبون است ، اگر این پیش فرض را بپذیریم که ایشان از نقد شدن واهمه دارند به یاد این می افتیم که برخی از منتقدان معتقدند که بهنود در توصیف وقایع تاریخی ضمن قائل شدن نقش محوری برای خود علناً و آشکارا به جعل و تحریف این وقایع می پردازد نظر شما چیست؟

وای به حال اینکه بهنود بیاید و یک خاطره ای تعریف کند که مال ۳۰ سال پیش باشد و شاهد زنده ای هم نباشد، در همین قبل از انتخابات ریاست جمهوری پیش هم بهنود در یک میتینگی که من هم آنجا بودم به این پرسش که «اگر رژیم تقلب کند چه؟» جواب داد: «رژیم تقلب نمیکند و تا حالا هم تقلب نکرده».

بیرون از میتینگ هم به چند نفر از کسانی که دور و برش بودند و از او سئوال می کردند می گفت: «ما، ( منظورش مخالفان بود)  فقط ۵ درصد هستیم».  ببینید بهنود یک قصه نویس خیلی خوبی است ولی نه خبرنگار است نه یک رهبر سیاسی. ولی چون همه رسانه های فارسی دست همین ها است مردم کس دیگری  نیست که بشناسند. شما اگر به یک میتینگ بهنود یا نگه دار یا مهاجرانی بروید همه اش جُک و قصه و خاطره تعریف میکنند؛ هیچکدام راهکار نشان نمی دهند.

اصلاً راهکار مبارزه در خارج از کشور را بلد نیستند که نشان بدهند. مردم هم می روند چون برایشان یک «اینترتینمنت» است، جُک می شنوند، خاطره می شنوند، از مولانا دو تا شعر گفته می شود، سرگرم می شوند می آیند خانه. خود امید حبیبی نیا و ایرج مصدقی هم خیلی خوب نشان دادند که بهنود چطوری وقایع را تحریف می کند. بهنود در این ۶ سال هیچ‌زحمتی به خودش نداده که ببیند من اصلاً که هستم و چه کار می کنم. می دانست که رسانه های فارسی دستش است و اگر به من بگوید «شعبان بی مخ» مردم می گویند: «خوب بهنود روشنفکر است. حتماً او راست میگوید».

قیافه من را هم که می بینند می گویند: «آره دیگه بهنود راست میگه». در همین خارج هم اینها چون انحصار رسانه دارند هر تهمت و انگی به بقیه می زنند و خودشان و باندشان را حمایت می کنند.

پرسش بعدی من این است: با توجه به اینکه مطرح کردید بهنود فقط یک داستان نویس است، آیا اعتقاد دارید که یک نویسنده می تواند فعال سیاسی و یا حتا یک استراتژیست سیاسی باشد؟، تصویری که بهنود سعی دارد از خودش ترسیم کند.

می تواند ولی نه از روی مبل و از لای کتاب های تاریخی داستانیش. میتواند اگر نشان بدهد که یک جریان اجتماعی را راه انداخته و هدایت کرده است. ما فکر می کنیم رهبر سیاسی باید انشا نویس خوبی باشد. همه رجال سیاسی شناخته شده ما در خارج، مقاله و انشا می نویسند و سخنرانی میکنند و بس. رهبر سیاسی باید کار ریشه ای با مردم کرده باشد. استراتژیست سیاسی که نباید خاطره تعریف کند؛ باید راهکار نشان بدهد.

باید خودش پای راهکارهایش بایستد. اعتماد مردم را جلب کند. از هزینه دادن واهمه نداشته باشد. من از بهنود جز خاطره تعریف کردن و منفی بودن و به راحتی خودش را توجیه کردن چیزی ندیده ام. راستش را بخواهید خودش هم نمی گوید که یک آدم سیاسی است. من دیدم خودش هم گفته که یک آدم اشرافی مآب است نه مبارز و باید راننده داشته باشد و چه و چه.

مردم ما هستند که انشاء نویس را رهبر سیاسی فرض می کنند. البته [بهنود] سعی می کند خودش را یک تحلیلگر سیاسی و استراتژیست سیاسی نشان دهد ولی معمولا در خارج یک تحلیلگر یا استراتژیست یک بار یا دو بار که اشتباه می کند دیگر کسی تحویلش نمی گیرد. ولی این استراتژیست های وطنی الآن سی سال است که پشت سر هم اشتباه های فاجعه آمیز می کنند ولی بازهم مطرح هستند. کجای دنیا کسی مثل فرخ نگه دار میتواند هنوز هم مطرح‌ باشد؟!

در بین ما کافی است یک نفر  چند تا اصطلاح‌ آبدار وسط حرفهایش بندازد. مثلا بگوید: بورژوازی کمپرادور، خرده بورژوا، و دو تا شعر از مولانا و حافظ بی آورد و یک خاطره ساختگی برای اعتبار بخشیدن به خودش تعریف کند؛ می شود خدا!

یعنی پس متاسفانه درد بزرگ ملت ما این است که خیلی از روشنفکرهایمان نفس شان از جاهای خیلی گرم و نرم بیرون می آید؟

در بین ما کافی است یک نفر  چند تا اصطلاح‌ آبدار وسط حرفهایش بندازد. مثلا بگوید: بورژوازی کمپرادور، خرده بورژوا، و دو تا شعر از مولانا و حافظ بی آورد و یک خاطره ساختگی برای اعتبار بخشیدن به خودش تعریف کند ،می شود «خــــــــــــــدا».

به نظر شما مسعود بهنود در حال حاضر به عنوان روزنامه نگاری که به ادعای خودش»در چهارچوب هر نظامی اصلاح طلب است» چه نقش تاریخی در تلویزیون بی بی سی فارسی به عهده دارد؟

این سوال خیلی جالب است. من سرم گیج می رود. یکی بگوید یک روزنامه نگار بی طرف است بعد بگوید طرفدار یک جناح است؟؟؟ شما بروید از یک مجری اخبار انگلیسی بپرسید طرفدار کدام حزب سیاسی است و او مثلا بگوید بی طرف است. ولی طرفدار حزب کارگر است. بچه مدرسه خنده اش می گیرد.  بهنود اصلاح‌طلب نیست بهنود راحت طلب است.

 اصولاً مجریان که بی طرف اند ولی برنامه سازها از روز اول اعلام موضع می کنند. البته استانداردهای تلویزیونهای خارجی را با ایرانی نمی شود مقایسه کرد.

ببینید متأسفانه فقط در حکومت نیست که محفل بازی می شود. همین ها هم محفل باز هستند. اینهایی که در صدای آمریکا و بی بی سی و اینها هر شب دیده می شوند، اینها همه یک محفل هستند ممکن است با هم دیگر اختلاف دیدگاه هم داشته باشند، ولی پا منقلی های همدیگر هستند. به نظر من بی بی سی فارسی و صدای آمریکا هم باید استاندارد هایی شبیه رسانه های خارجی داشته باشند، چرا که نه؟

 بهنود اصلاح طلب نیست، بهنود راحت طلب است!

آیا شما اگر جای مسعود بهنود بودید اینگونه رفتار نمی کردید؟ آیا این را نباید قبول کرد که اگر روزی در ایران دموکراسی برقرار باشد آیا کسی دیگر به  صدای امریکا و یا بی بی سی گوش می دهد؟ آیا این دلیل حفظ نان خانه برای این افراد نیست؟

اگر یکی به یک نفر یک اتهامی می زند و طرف داستان خودش را برای عموم تعریف می کند، آن شخص مقابل باید بتواند جواب بدهد. چرا که نه؟  بهنود البته محتاج نان خانه نیست که رفتارش اینجوری توجیه بشود. حتی اگر هم بود  رفتار غلط هیچوقت قابل توجیه نیست. اگر اینجوری بود که هر کسی برای رفتار غلطش یک دلیل حفظ نان یا شبیه آن می آورد. رفتار غلط رفتار غلط است و جامعه نباید اجازه بدهد رفتار غلط پاداش بگیرد.

مجری پارازیت کامبیز حسینی برخوردی دوگانه با بهنود و یکی دو مخالف اصلاح طلب داشته است. در برابر بهنود بسیار متملقانه و از موضع پایین برخورد می کرد. خودش و بسیاری از روزنامه نگاران اصلاح طلب نیز یادداشت بهنود را (در فیس بوک) به اشتراک گذاشتند. به نظر شما چرا بهنود در میان این روزنامه نگاران دارای وزنه است؟

مسلماً برای عقیده یک نفر باید احترام قاثل شد. ولی اینگونه رفتار ها به عقیده ربطی ندارد. اینها برای حفظ مطرح‌ماندن این کار ها را می کنند، چون کامبیز حسینی اگر فردا از صدای آمریکا بیاید بیرون باید روابط خوبی با امثال بهنود داشته باشد که کار گیر بیاورد. چرا منظرپور مقاله من را بعد از چند روز به خاطر فشار بهنود پایین آورد؟ چون نمی خواست کارش را در بی بی سی  از دست بدهد. این شاید ضعیف ترین مصاحبه ای بود که من از کامبیز حسینی دیدم: فاجعه بود؛ هیچ تکلیف خودش را خوب انجام نداده بود. کامبیز حسینی که هر کسی را زیر منگنه می گذارد کم مانده بود  روی پای بهنود بیفتد. حتی یکی از مواردی را که مثلا ایرج مصداقی در مورد بهنود نوشته است مطرح‌ نکرد.

هدف آقای بهنود و دوستانش را چه چیزی می بینید؟که یک روز شما و روزهای بعد دیگران را مورد تهمت قرار می دهند؟چون اینها مانند یک جریان سازمان یافته عمل می کنند و نمی توان گفت این موضوع به یک شخص محدود شده است.

پرسش و پاسخ با پتکین آذرمهر

گفتم اینها می خواهند خودشان مطرح‌ باشند. می خواهند اعتبار غیر محفلی ها را از بین ببرند و خودشان باشند.لازم هم نیست که از یک جناح‌فکری باشند، مهم این است که هم منقلی باشند. وقتی می گویم هم منقلی تشبیه نمی کنم. منظورم از منقل همان منقل است. مهم این است که کنترل دست این هم محفلی ها و هم منقلی ها باشد. ولی با هم بحث هم می کنند، مناظره هم می کنند، بالاخره یک نمایشی لازم است. یکی از عیب های جامعه ما این است که نسل قدیم نمی گذارد که نسل جدیدتر رویِش کند. فرهنگ ما پسر کشی است: پدر پسر را می کشد، رستم سهراب را می کشد، شاه عباس پسرش را کور می کند، الان هم تا این نسل قدیم هست اپوزیسیون خارج با همین مشکلات روبرو خواهد بود.

 نسل قدیم نمی گذارد که نسل جدیدتر رویِش کند. فرهنگ ما پسر کشی است: پدر پسر را می کشد، رستم سهراب را می کشد، شاه عباس پسرش را کور می کند، الان هم تا این نسل قدیم هست اپوزیسیون خارج با همین مشکلات روبرو خواهد بود.

خوب این اصرار به «خود» باقی ماندن آیا در سمت دهی جریانهای سیاسیمبارزاتی اپوزسیون خارج از کشور نقشی ندارد؟ شاید ساده انگارانه ست که فکر کنیم سود شخصی و تنها خودنمایی در میان است.  چه سمتی را این انحصار طلبی به زعم شما محفلی-منقلی برای اوپوزسیون نشانه می رود؟

اگر در ایران تحولی به وجود بیاید و این ها فکر کنند که از قافله عقب مانده اند سعی می کنند جلوی آن تحول گرفته بشود. جمهوری اسلامی بدترین دشمن خودش است و بهترین دوستش اپوزیسیون خارج از کشور. هی جمهوری اسلامی تیشه به ریشه خودش می زند و هی اپوزیسیون خارج از کشور راست و ریستش می کند.

پس شما هم اعتقاد دارید افرادی مثل بهنود آب در آسیاب رژیم می ریزند؟

جمهوری اسلامی الان واهمه دارد که دیگر کسی در انتخابات شرکت نمی کند و مسعود بهنود این توهم را ایجاد می کند که باز هم ۶۰ در صد شرکت خواهند کرد. دو سال پیش که ادعا داشت جمهوری اسلامی در انتخابات تقلب نمی کند. حالا نمی دانم چه خواهد گفت. می گویم بهنود اصلاح‌طلب هم نیست: بهنود راحت طلب است. به فکر خودش است. می خواهد کتابهایش در ایران چاپ بشود و پورسانت خودش را بگیرد. می خواهد مطرح‌بماند که هنوز شغل های خودش را در رسانه ها داشته باشد.

 

به نظر شما آیا بهنود از دستگاه جمهوری  اسلامی حقوق نمی گیرد که با نفوذش سر بزنگاه در بی بی سی و یا جا های دیگر مثل روز آنلاین جنبش مردم را منحرف کند؟

اگر من بخواهم این ادعا را بکنم باید مدرک داشته باشم و الان چنین مدرکی ندارم. می توانم بگویم شیوه بهنود این مشکلاتی را که گفتم به وجود می آورد. ولی من مدرکی ندارم که او از رژیم پول می گیرد؛ اگر داشتم که «تا حالا آسفالتش کرده بودم»!

منظورم این است که در عمل ایشان  خط حاکمان اسلامی را تبلیغ می کند.معلوم است؛ بهنود که نمی آید قرارداد کتبی ببندد و بعد آن را منتشر کند.

مدرک که فقط قرارداد کتبی نیست. به هر حال اینکه تهیه مدرک سخت باشد دلیل نمی شود که آدم این فرض را بکند وگرنه همه یک جور زیر این اتهام می روند.

 بهنود  به فکر خودش است. می خواهد کتابهایش در ایران چاپ بشود و پورسانت خودش را بگیرد. می خواهد مطرح‌بماند که هنوز شغل های خودش را در رسانه ها داشته باشد.

[بهنود] در پارازیت عملاً با حرفهایش برای شرکت در انتخابات تبلیغ کرد.

من فکر می کنم نقد شیوه امثال بهنود به خودی خود قوه زیادی دارد. اگر به چیزهایی بچسبیم که توجیهاتش است (که البته پر واضح توجیهات بود) ، نمی توانیم ثابت کنیم. به نقد خودمان از این رفتار ها صدمه می زنیم.

 

ولی آفتاب آمد دلیل آفتاب .کامبیز حسینی خیلی دست به عصا بود، وگرنه هر روزنامه نگاری می توانست مچ آقا را باز کند.

کامبیز حسینی واقعا دست به عصا بود و همه را مأیوس کرد. حالا می توانیم بگوییم که کامبیز هم از رژیم پول می گیرد؟ نه. من می توانم بگویم جورج گالاوی از رژیم پول می گیرد؛ حتی مقدارش را هم می توانم بگویم :۲۵ هزار پوند در ماه.

به عنوان آخرین سوال می خواهم درباره ی تاثیر عملی روشکار این قبیل روزنامه نگاران بر توقف یا انحراف جنش و قیام مردمی در ایران بپرسم. به نظر شما چقدر انتخاب این رئال-پلتیک ها آگاهانه است؟ از توقف جنبش سرنگونی طلبی چه تاثیری بر منافع به بعضی از آقایان می رسد؟

تاثیر عملی افرادی مثل بهنود این است که مردم خارج از کشور راهکاری نداشته باشند. هم سر در گم باشند، و هم سرگرم با خاطره نویسی و قصه نویسی. فعالیت اپوزیسیون به کنفرانس گذاشتن و انشا نوشتن بسنده شود، منافع رژیم و مراکزش در خارج دست نخورده بماند، توانایی رژیم برای سرکوب در داخل ضعیف نشود و تا وقتی که سرکوب شدید بماند گزینه های داخل هم معدود و اندک خواهند بود.

من اصلاً این ها را روزنامه نگار حساب نمی کنم. انشاء نوشتن و مصاحبه کردن که روزنامه نگاری نیست

من اصلاً این ها را روزنامه نگار حساب نمی کنم. انشاء نوشتن و مصاحبه کردن که روزنامه نگاری نیست. این را هم از روی باد معده نمی گویم. من خودم با چند رسانه خارجی کار می کنم، تفاوت را می بینم. ببینید، در خارج از کشور یک عده ایرانی هستند که می گویند: «خوب، ما از ایران آمدیم به ما چه؟! دیگر تمام شد». خوب، این ها را نمی شود کاری کرد. یک عده دیگر هم هنوز به سرنوشت کشورشان و مردمشان علاقه دارند ولی نمی دانند چه کار می توانند بکنند.

به امثال بهنود و نگه دار گوش می دهند و می گویند: «خوب، چه فایده؟ ما کاری نمی توانیم در خارج بکنیم». تا وقتی امثال بهنود هستند و رسانه ها دست این ها است، نمی شود این عده را بسیج کرد و بخش انبوهی از مردم خارج از کشور غیر فعال مانده اند. این خیلی معضل بزرگی است.

امیدوارم جوابها یتان را تا آنجا که می توانستم داده باشم.

جناب آذرمهر، از حوصله تان بسیار سپاسگزاریم.از دوستانی هم که در طرح پرسشها شرکت کردند تشکر می کنیم.این گفتگو به زودی در وبلاگ ساندیس زرشک منتشر خواهد شد و پس از آن با ذکر منبع در سایتهای دیگر نیز منتشر می شود.لازم به ذکر است که آقایان بهنود و کامبیز حسینی، محمد منظرپور و سایر افراد مورد اشاره، حقشان برای پاسخگویی به مسائل مطروحه محفوظ است.

 شبتان بخیر. به امید روزهای بهتر

در همین ارتباط:

پرسش و پاسخ با ایرج مصداقی: خاطرات زندان یا جعلیات؟

پرسش و پاسخ با امید حبیبی نیا در باره جایزه ساندیس زرشک

 

برچسب‌ها: , , ,